گفت مشق نام ليلي مي‌كنم       خاطر خود را تسلي مي‌كنم      وبلاگ اتاق آبي

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۴


بگذار و بگذر

اين روزها سعي نكن كه فكر كني خانه اين كجاست و سرپناه آن يكي خانمان است يا آسمان

نخواه كه بداني آنكه چسبيده به زمين، براي ماندن روي زمين، ميان مردمان مي‌خزيد، براي چه آمد و براي چه ماند و براي چه مي‌خزد كه بماند. اصلا براي چه گاه لبخند هم مي‌زند

تلاش نكن كه تعداد فالهاي دخترك را بشمري، بعد ضربدر صدتوماني بكني كه با لحن شيرين كودكانه و چشمهاي براقش برايت گفت و مبلغ ناچيزي از روي خوش بيني از آن بكاهي، بعد با قيمت آب و نان مقايسه كني

اين روزها بهتر است سعي نكني كه بداني بچه گربه لاغر پوست براستخوان چسبيده كه مدتي از سر ترس يا ناچاري نگاهت كرد و بعد چشمهايش را بست و با چشم بسته و با تمام وجودش ميوي ضعيفي كرد، سرنوشتش چه مي‌شود. زنده مي‌ماند يا نه. به تو هيچ ربطي ندارد كه بروي و برايش سوسيس بخري

اگر تو يكي هم بداني كه فلاني با آن لباسهاي نيمدار پول آن همه دوا را دارد يا ندارد يا از كجا مي‌آورد نه زمين به آسمان مي‌رود نه آسمان به زمين مي‌آيد

،غصه مخور. ببين و انديشه نكن، ديگر انديشه كردن رسم نيست. اما چهره درهم كن و آوخ را بگو، آنچنان بلند كه جمعي كه بايد بشنوند
بشنوند

پا روي دل بگذار و بگذر
...پا روي دل بگذار و بگذر
.اگر روزگاري توانستي مارا هم خبر كن