گفت مشق نام ليلي مي‌كنم       خاطر خود را تسلي مي‌كنم      وبلاگ اتاق آبي

شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۵


به نام

...چه دانم‌هاي بسيار است ليكن من نمي‌دانم

به نام صاحب اين وقت عزيز. به نام سحر، به نام تمام لحظات نوراني، به نام تمام عشق‌هاي پنهاني
به نام احساسي كه رقص نوا مي‌شود روي سيم تار، به نام هستي، به نام مستي و به نام قطره سرشكي كه دليل قشنگِ بودنش ياد يار است و چشم بيدار
شكر كه هرازگاه نسيمي مي‌وزاني هوش ربا و شكر كه فرصت مي‌دهي گاه، جانهاي خسته و ارواح پربسته پر بگشايند و سپاس كه مجال مي‌دهي دهان بستن مان راه گشودن ديدگانمان باشد

شبي كه ماه مراد از افق طلوع كند
بود كه پرتو نوري به بام ما افتد

توي يادداشت قبلي قرار براين بود كه نوشته بعدي راجع به اجبار يا اختيار انسان باشه. چون اين موضوع احتياج به وقت بيشتر و دقت زيادتري داره ترجيح ميدم كه وقت بيشتري واسه نوشتنش بذارم و الان تنها به مقدمه و طرح مساله اكتفا كنم.
اين موضوع چيز جديد يا دور از ذهني نيست اما من هميشه هروقت بهش فكر كردم يا وسط كار بي‌خيال شدم و يا افكارم بي نتيجه مونده. اينكه كسي از من اجازه نگرفت كه دوست دارم وارد اين دنيا بشم يا نه و حالا كه بدون اختيار خودم وارد اين دنيا شدم چرا بايد به خاطر خطاهايي كه ازم سر ميزنه مجازات بشم يا اينكه مثلا من اصلا نمي‌خواستم كه تواين دنيا زندگي كنم بعد كلي سختي بكشم و بعد هم بخوام به خاطر خطاهاي سر زده مجازات بشم
و اينكه آيا اين روندي كه توي زندگي دارم پيش ميرم تماما نتيجه كارهاي خودمه و يا نه از قبل واسم تعيين شده و امثال اين موارد كلي جاي سوال داره كه تويه فرصت مناسب بيشتر راجع بهش مي‌نويسم
.نماز روزه هاتون قبول باشه